والي عشق
چه قدر دوست داشتم حرف هایم را بفهمند ...
چه قدر دوست داشتم نگاهم را درک کنند ...
چفدر دلم میخواست یک نفر ، فقط یک نفر از من بپرسد چرا ؟ نگاهت این قدر غمگین است
چرا لبخند هایت این قدر بی رنگ است !
اما افسوس ! ......
هیچ کس !
نبود و همیشه من بودم و تنهایی .
آری با شما هستم ...
نظرات شما عزیزان:
chera cheshmayata baranist?
pedram
![]() ساعت21:45---27 بهمن 1389
سلام دوست من.
من نماینده گروه پارس شعر هستم.اگه دوست داشتی که اشعار زیباتو به نمایش بگذاری تا دیگران انها رو بخونن و در موردشون نظر بدن و از انتقادات و نظرات کر.ه گارس شعر برخوردار شوید در وبلاگ ما عضو شو
درباره وبلاگ تو وبلاگ حتما عضو بشين ... با عضويت در وبلاگ ميتونيد مطلب هم بزارين تو وبلاگ ... نظر هم كه يادتون نره ... ************************** هميشه آدم آرومي بودم و همين آرامش و سكوت رو دوست دارم... لحظه هایی هست که دلم واقعا تنگ میشه ... من اسم این لحظه هارو "همیشه" گذاشتم ... *************************** آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند همان جایی که گفتند: یکی بود و یکی نبود . آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |